معطّرست دماغم از حکیم نزاری قهستانی غزل 694

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

معطّرست دماغم ز بوی ِ یرلیکش

1 معطّرست دماغم ز بوی ِ یرلیکش ملازمم به دل و جان ز دور و نزدیکش

2 ز بختِ من نظرِ دولتی قوی باشد که در کنارِ من آید میانِ باریکش

3 از آن دو هندویِ جادو به زیرِ ابرویِ طاق شدند بنده به صد دل مغول و تازیکش

4 بر آستانۀ او آفتاب فخر کند اگر محّلِ یکی باشد از ممالیکش

5 چو شب سیاه کند از سپید کاریِ خویش جهانِ روشن بر من چو زلفِ تاریکش

6 دلِ نزاریِ مسکین چنان مسلّم کرد که هم چو مملکتِ خویش کرده تملیکش

عکس نوشته
کامنت
comment