سر درگلیم تن شبم آمد به گوش روح از جامی غزل 81

سر درگلیم تن شبم آمد به گوش روح

1 سر درگلیم تن شبم آمد به گوش روح «یا ایها المزمل » قم و اشرب الصبوح

2 درکش می صبوح که ارباب ذوق را هم قوت جسم می شود آن هم غذای روح

3 از هر پیاله می که گشادم به آن دهان مفتوح گشت بر دل من صد در فتوح

4 روی زمین ز تیرگی منکران عشق محتاج شست و شوی دگر شد کجاست نوح

5 رویت که چشم زنده دلان روشن است ازو بدر علی نواظر حی الوفا یلوح

6 جعد خوشت که شد نفسم مشکبار ازو مسک لدی نسائم ریح الصبا یفوح

7 جامی حدیث توبه رها کن که داده اند معشوق و می ز توبه مرا توبه نصوح

عکس نوشته
کامنت
comment