شبم به خفتن و روزم به ژاژ از عرفی شیرازی غزل 157

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

شبم به خفتن و روزم به ژاژ خایی رفت

1 شبم به خفتن و روزم به ژاژ خایی رفت غرض که مدت عمرم به بینوایی رفت

2 ز ناز راندی و دانم ولی نیابم باز که این معامله با طبع روستایی رفت

3 هزار رخنه به دام و مرا ز ساده دلی تمام عمر به اندیشه ی رهایی رفت

4 نیافت عشق درّ شب چراغ در ظلمات اگر که چه شب به دنبال روشنایی رفت

5 مقربان همه بیگانه اند از در دوست غرور بود که نامش به آشنایی رفت

6 ز شیخ صومعه جستم نشان عرفی، گفت به آستان برهمن به چهره سایی رفت

عکس نوشته
کامنت
comment