-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبم به خفتن و روزم به ژاژ خایی رفت غرض که مدت عمرم به بینوایی رفت
2 ز ناز راندی و دانم ولی نیابم باز که این معامله با طبع روستایی رفت
3 هزار رخنه به دام و مرا ز ساده دلی تمام عمر به اندیشه ی رهایی رفت
4 نیافت عشق درّ شب چراغ در ظلمات اگر که چه شب به دنبال روشنایی رفت
5 مقربان همه بیگانه اند از در دوست غرور بود که نامش به آشنایی رفت
6 ز شیخ صومعه جستم نشان عرفی، گفت به آستان برهمن به چهره سایی رفت