نگار من ز منش گرچه عار از جهان ملک خاتون غزل 697

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نگار من ز منش گرچه عار می‌آید

1 نگار من ز منش گرچه عار می‌آید مرا به عشق رخش افتخار می‌آید

2 چگونه شرح توان داد از غم هجران چه جورها به من از روزگار می‌آید

3 امید بود مرا کز دلم غمی ببرد بسی غمم به دل از غمگسار می‌آید

4 بیا که در غم هجر تو جان شیرینم به لب مرا ز غم انتظار می‌آید

5 بسی دلست به فتراک شوق بر بسته مگر که دلبر ما از شکار می‌آید

6 ..... که از پیش او حذر اولیست دلا که آن بت چابک‌سوار می‌آید

7 به دست باش دلا امشب از سر یاری که بویی از سر زلف نگار می‌آید

8 اگر جهان همه گلزار می‌شود باری به دست دل ز فراق تو خار می‌آید

9 اگرنه عشق تو باشد مرا چه نام نهند جهان ز نام تو با اعتبار می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment