-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش نبینم خانه ای در شهر دور از فتنه و شورش
2 جمالش باغ پر میوه ست غوری وش غرضناکان خدایا در پناه خویش دار از غارت غورش
3 گدایی دلق خود داده به می نبود بجز شاهی که کرده دست تجرید از لباس سلطنت عورش
4 شهی کز حشمتش در چشم بودی جم کم از موری کنون در خاک بینی چشمخانه خانه مورش
5 هر آن مسکین مفلس کو ز زر نبود قوی بازو به سیمین ساعد او دست بردن کی رسد زورش
6 مگو بی من به از مرگ است بودن زنده عاشق را که بعد از مردن این افسانه نتوان گفت در گورش
7 درین شهر دو در جامی منه سور طرب کافتد ز سنگ انداز ماتم هر زمان صد رخنه در سورش