نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش از جامی غزل 190

نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش

1 نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش نبینم خانه ای در شهر دور از فتنه و شورش

2 جمالش باغ پر میوه ست غوری وش غرضناکان خدایا در پناه خویش دار از غارت غورش

3 گدایی دلق خود داده به می نبود بجز شاهی که کرده دست تجرید از لباس سلطنت عورش

4 شهی کز حشمتش در چشم بودی جم کم از موری کنون در خاک بینی چشمخانه خانه مورش

5 هر آن مسکین مفلس کو ز زر نبود قوی بازو به سیمین ساعد او دست بردن کی رسد زورش

6 مگو بی من به از مرگ است بودن زنده عاشق را که بعد از مردن این افسانه نتوان گفت در گورش

7 درین شهر دو در جامی منه سور طرب کافتد ز سنگ انداز ماتم هر زمان صد رخنه در سورش

عکس نوشته
کامنت
comment