1 گل صبحدم از باد برآشفت و بریخت با باد صبا حکایتی گفت و بریخت
2 بد عهدی عمر بین که گل در ده روز سر بر زد و غنچه کرد و بشکفت و بریخت
1 می درفگن به جام که مست شبانهایم ما را سهگانه ده که درین ره یگانهایم
2 زان جام آبگینه به رغم زمانه زود آبی بده که تشنه به خون زمانهایم
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان