-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟
2 سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟
3 آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی بر کفم نه، کز کمال نازکی خواهد چکید
4 چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت غالبا جان آفرین جسم تو از جان آفرید
5 چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت دست ازو گر باز داری، همچنان خواهد تپید
6 چونکه بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید
7 میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست من ندانم کین بلا را تا یکی خواهم کشید؟
8 وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟