ماه من، زلف شب قدرست و از هلالی جغتایی غزل 154

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید

1 ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟

2 سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟

3 آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی بر کفم نه، کز کمال نازکی خواهد چکید

4 چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت غالبا جان آفرین جسم تو از جان آفرید

5 چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت دست ازو گر باز داری، همچنان خواهد تپید

6 چونکه بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید

7 میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست من ندانم کین بلا را تا یکی خواهم کشید؟

8 وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟

عکس نوشته
کامنت
comment