ماه من در جمع تا چون شمع چهر افروخته از قاآنی قصیده 316

ماه من در جمع تا چون شمع چهر افروخته

1 ماه من در جمع تا چون شمع چهر افروخته یک جهان ‌بروانه را از سوز غیرت سوخته

2 سوزن مژگان او با رشتهٔ مشکین زلف دیدهٔ ما را به روی او ز حیرت دوخته

3 چند از این‌خامان دلا جو‌یی علاج ‌سوز عشق چارهٔ این آتش سوزان بجو از سوخته

4 در دل من سوز عشق و برزخ من داغ مهر او چو شمع و لاله دارد رخ چرا افروخته

5 آب‌ آتش را کند خاموش اینک آب چشم در دل من آتشی از عشق یار افروخته

6 غمزهٔ‌ او بی‌سبب‌ خونخواره و دلدوز نیست غالباً این شیوه از تیر امیر آموخته

7 معتمد آن اعتماد دولت شه‌کآسمان خاک راهش را به صد ملک جهان نفروخته

8 آصف دیوان ملک جم‌که مور تیغ او روز هیجا با هزاران اهرمن ‌کین توخته

9 عالمی ‌در دولت ‌او سیم و زر اندوختند غیر قاآنی‌ که‌ گنج و شکر و صبر اندوخته

عکس نوشته
کامنت
comment