ماه من تا کمر از موی میان نگشاید از جامی غزل 362

ماه من تا کمر از موی میان نگشاید

1 ماه من تا کمر از موی میان نگشاید بیدلان را گره از رشته جان نگشاید

2 چون بنفشه ز قفا باد زبان سوسن را گر به آزادی آن سرو زبان نگشاید

3 گر ببیند صدف آن حقه در گر چه فتد جای قطره گهر از ابر دهان نگشاید

4 آن دو لب هست دو کان شکر ار شهد فروش بیند آن را دگر از شرم دکان نگشاید

5 در گلو گریه گره گشت بسوزد دل اگر تیغ آن شوخ ره آه و فغان نگشاید

6 تا اشارت نکند ابروی او چرخ فلک بر دلم تیر بلایی ز کمان نگشاید

7 پیش افسرده دلان عرض سخن جامی چند دفتر خویش گل ایام خزان نگشاید

عکس نوشته
کامنت
comment