ای ماه من و شاه سپاه همه از هلالی جغتایی غزل 291

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

ای ماه من و شاه سپاه همه خوبان

1 ای ماه من و شاه سپاه همه خوبان خوبان همه شاهند و تو شاه همه خوبان

2 آنجا که تو بر مسند عزت بنشینی بر باد رود حشمت و جاه همه خوبان

3 از حسرت آن چشم، که بی سرمه سیاهست خون می رود از چشم سیاه همه خوبان

4 سویم نظری کن، که بسی خوب تر افتد زان چشم نگاهی ز نگاه همه خوبان

5 خوبان، چو سراسر همه در راه تو خاکند خاکست سرم بر سر راه همه خوبان

6 تیغ از کف خوبان گنهی نیست وگر هست بر گردن من باد گناه همه خوبان!

7 پرسید که: آن زهره جبین کیست، هلالی خورشید همه عالم و ماه همه خوبان

عکس نوشته
کامنت
comment