1 خامهٔ مشکین من، تا شده معنی طراز کرده جهان سخن، تنگ به دانشوران
2 سر نتواند فراخت، حاسد برگشته بخت خامه مرا در بنان، تیر بود درکمان
1 آمد سحر ز کوی تو دامن کشان صبا اهدی السّلام منک عَلی تابع الهدا
2 جز عشق هر چه هست ضلال است و گمرهی از بنده راه راست، ز عشق است تا خدا
1 افشاند نسیم سحری زلف نگاری می خواست دماغ دل ما، بوی بهاری
2 تا بخت نصیب نظر پاک که سازد برداشت صبا از سر کوی تو غباری
1 ای نفس کجا بود تو را مولد و منشا؟ بر تودهٔ غبرا چه کنی منزل و مأوا
2 در مهبط ادنیٰ به خساست چه نشینی؟ ای گشته فراموش تو را، مصعد اعلی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به