ای آرزوی جانم از حکیم نزاری قهستانی غزل 964

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای آرزوی جانم در پای تو افتادن

1 ای آرزوی جانم در پای تو افتادن جان بر تو فدا کردن سر پیش تو بنهادن

2 بر بوی وصال تو جاوید شوم زنده گر دست دهد روزی در پای تو جان دادن

3 گفتم مگرم روزی بنوازی و دریابی خود بخت نمی خواهد با کار من افتادن

4 هیچ از دل آشفته خوشنود نی ام هرگز تا کی به گران جانی پیش تو بر استادن

5 ناید ز تو دلداری هم پیش من اولا تر گر سعی کنی شاید در باز فرستادن

6 بر گریه ی من خندی از غایت دل سوزی رسم است نزاری را خون از مژه بگشادن

عکس نوشته
کامنت
comment