جان من، گاهی سخن کن ز آن از هلالی جغتایی غزل 357

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

جان من، گاهی سخن کن ز آن لب و کامی بده

1 جان من، گاهی سخن کن ز آن لب و کامی بده ور سخن با عاشقان حیفست، دشنامی بده

2 چون دل از دست تو بی آرام شد، بهر خدا بر دلم دستی نه و یک لحظه آرامی بده

3 میکنم پیش تو عرض حال بی سامان دل گر توانی قصه او را سرانجامی بده

4 ساقیا، از آتش دل شعله در جانم فتاد تا زنم آبی بر آتش، لطف کن، جامی بده

5 تا ترا فارغ شود خاطر ز سختی های دهر چند روزی دل بدست نازک اندامی بده

6 جان من در حسرت آن ساعد سیمین بسوخت چند سوزی بیدلان را؟ وعده کامی بده

7 ناصحا، پند تو از طعن هلالی تا بکی؟ ای نکو نام دو عالم، ترک بدنامی بده

عکس نوشته
کامنت
comment