-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان من، گاهی سخن کن ز آن لب و کامی بده ور سخن با عاشقان حیفست، دشنامی بده
2 چون دل از دست تو بی آرام شد، بهر خدا بر دلم دستی نه و یک لحظه آرامی بده
3 میکنم پیش تو عرض حال بی سامان دل گر توانی قصه او را سرانجامی بده
4 ساقیا، از آتش دل شعله در جانم فتاد تا زنم آبی بر آتش، لطف کن، جامی بده
5 تا ترا فارغ شود خاطر ز سختی های دهر چند روزی دل بدست نازک اندامی بده
6 جان من در حسرت آن ساعد سیمین بسوخت چند سوزی بیدلان را؟ وعده کامی بده
7 ناصحا، پند تو از طعن هلالی تا بکی؟ ای نکو نام دو عالم، ترک بدنامی بده