1 ای جان من، از دل خبرت نیست، چه سود؟ در عالم جان رهگذرت نیست، چه سود؟
2 جز حرص و هوی، که بر تو غالب شده است اندیشهٔ چیز دگرت نیست، چه سود؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند
2 مرا مکش، که نیاز منت بکار آید چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟
1 ندیدم در جهان کامی دریغا بماندم بیسرانجامی دریغا
2 گوارنده نشد از خوان گیتی مرا جز غصهآشامی دریغا
1 ساقی، ار جام می، دمادم نیست جان فدای تو، دردیی کم نیست
2 من که در میکده کم از خاکم جرعهای هم مرا مسلم نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **