1 جانم آن جاست که او گو تنم این جا می باش ای دلِ شیفته مردانه شکیبا می باش
2 با تو گر چون سرطان کژ رود ایّام چه باک تو به اخلاص کمر بسته چو جوزا می باش
3 نیست آسایشت از سایۀ دیوارِ کسی هم چو خورشید سفر می کن و تنها می باش
4 تا توانی چو صدف دُرِ ثمین می پرور پس پذیرندۀ هر جنس چو دریا می باش
5 نقد را باش و گر چون دگران موقوفی بنشین منتظرِ وعدۀ فردا می باش
6 نامِ نیکو نتوان کرد توقّع در عشق هم چنین گو درِ تشنیع و جدل وا می باش
7 لافِ تسلیم زدی صورت و معنی بگذار مددت دوست بود فارغ از اعدا می باش
8 تا همه روی به رویِ تو کند مطلق دوست راست چون آینه یک روی و مُصفّا می باش
9 عشق در گوشِ دلم گفت نزاری تا کی برشکن بر خود اگر مردی و با ما می باش
10 عاقلان با تو اگر در من و ما بوش کنند تو چه می خواهی ازین دَمدمه شیدا می باش
دیدگاهها **