-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانم فدایِ آن که دلم مبتلای اوست جان و جهان و هر چه دگر از برای اوست
2 آبِ حیات در قدحِ جان فزایِ او انفاسِ روح در دمِ معجز نمایِ اوست
3 هرگز دگر خلاص و نجاتش کجا بود حلقی که قیدِ طره مشکل گشایِ اوست
4 مرغ دلِ تپانِ مرا چون کبوتران پروازِ شوق بر سرِ بامِ سرایِ اوست
5 شادیّ جان ما غم عشق است هم چنانک بیمار را طبیبِ شفا احتمایِ اوست
6 مغزش عجین به علّتِ ماخولیا بود در هر سری که نه همه محضِ هوایِ اوست
7 از غایبان غریب بود دعویِ حضور خرّم وجودِ آن که به دل آشنایِ اوست
8 عشق آمد و نزاریِ شوریده حال را از خانه کرد بر در و بنشست جای اوست
9 ترک مراد و وایهء دنیا گرفتهایم مقصودِ ما به دین و به دنیا رضایِ اوست
10 بر امر و نهیِ عشق که نافذتر از قفاست ما را چه اختیار بود رای رایِ اوست