-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانم به لب رسید ز دست جفای دوست عمر عزیز شد به سر اندر وفای دوست
2 گر دوست جان طلب کند از من فداش باد سر چون کشم من ای دل مسکین زرای دوست
3 در قصد جان من اگر او را رضا بود خواهم به جان خویشتن اوّل رضای دوست
4 من دوست خواهم از دو جهان و خیال او خود در جهان بگو چه بود ماورای دوست
5 خواهم زبان خویش چو تیغ و سنان که تا گویم به صبح و شام چو بلبل ثنای دوست
6 گر در بهشت و روضه مرا وعده ای دهند با دوست گر بود همه خواهم برای دوست
7 گر بر دلست جای همه دلبران ولیک باشد میان مردمک دیده جای دوست
8 سلطانی جهان اگرم نیست گو مباش خواهم به خاک کوی که باشم گدای دوست
9 گرچه نکرد یاد من خسته از کرم خالی نشد زبان و دلم از دعای دوست
10 گرچه جفا رو به من ای دل ز مدعی باید که نشنود به جهان ماجرای دوست