جانم به لب رسید ز جور از جهان ملک خاتون غزل 1206

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جانم به لب رسید ز جور و جفای تو

1 جانم به لب رسید ز جور و جفای تو تا کی کشم ملامت هرکس برای تو

2 چندانکه می کشم ز جفای تو جورها از دل به در نمی رود ای جان وفای تو

3 جانا به خون جان منت گر رضا بود جان را چه وقع ست مقدّم رضای تو

4 گفتم به دل که ای دل بیچاره چاره چیست بالای همچو سرو روان شد بلای تو

5 تا کی کشم ملامت و تا کی برم عنا کردم جهان و جان به سر ماجرای تو

6 دل رفت از بر من و جان نیز در خطر وآنگه بگو که می دهدم خونبهای تو

7 بیگانه شد ز جان و جهان ای صنم چرا هرکس که شد ز جمله جهان آشنای تو

8 آخر تو کیستی و من ذره چیستم تو پادشاه هر دو جهان من گدای تو

عکس نوشته
کامنت
comment