1 مرا جان بر لب آمد از غم دل نشینم تا به کی در ماتم دل؟
2 نه در دنیا نه مافیهاش، فایز! نبینم عالمی جز عالم دل
1 هر آن کس عاشقست از دور پیداست لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
2 بود فایز مثال روزهداران اگر تیرش زنی خونش نه پیداست
1 برفت آن یار و از ما مهر برداشت خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
2 به فایز آنچه کرده آن جفا جو نه باور کرد دل نه عقل پنداشت
1 دلم از دست خوبان چاک چاکست تنم از هجرشان اندوهناکست
2 چو فایز خورده باشد تیر غمزه ز تیر طعنه دشمن چه باکست؟