1 ای زندگی من و توانم همه تو جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
2 تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو از آنم همه تو
1 ای جان مرا امید جاوید به تو روشن دل من چو روی خورشید به تو
2 فارغ کنم از امید و بیم دگران چون بیم دلم زتست و اومید به تو
1 یاری که منزّه آمد از شبه و بدل دریاب او را به علم ذوقی و عمل
2 کی ذات مقدسش نماید به تو روی از فاو من والی و فی و هل و بل
1 گر کِشتهٔ ما غم آورد غم دِرَویم گر بهرهٔ ما درد بود درد خوریم
2 در کار خدا مرا تصرّف نرسد امروز درآمدیم و فردا برویم