1 مطبخ بی برگ مرا در سفر نیست بحق نمک اوماج خشک
2 همچو ستونی که بود خیمه را میگذرانیم بکوماج خشک
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به کویت دل غلام خانه زادست چو سر بر در نهد مقبل نهادست
2 رقیب آزادگان را معتقد نیست که نادرویش اندک اعتقادست
1 ای ز صد گلبرگ نازکتر تنت بر تو لرزانتر گل از پیراهنت
2 از صبا چندان نشد بوی تو فاش پیرهن کرد این خطا در گردنت کار
1 کعبه کویش مراد است این دل آواره را با مراد دل رسان بارب من بیچاره را
2 دل دران کو رفت و شد آواره من هم می روم تا ازان آواره تر سازم دل آواره را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به