کردگارم مگر از غیب از جهان ملک خاتون غزل 711

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

کردگارم مگر از غیب دری بگشاید

1 کردگارم مگر از غیب دری بگشاید رهی از لطف به کوی تو مرا بنماید

2 هست امید من دلخسته که لطف و کرمش گره از کار فروبسته ما بگشاید

3 پیش از این در ظلمات شب هجرم بکشد بو که خورشید وصال تو رخی بنماید

4 از جفایی که فلک کرد بدین خسته دلم عقل سرگشته سرانگشت تحیر خاید

5 خاطر از تیغ جفای تو چنان مجروحست که ورا مرهمی از لطف خدا می باید

6 گر کسی درد نهد بر دل مسکین کسی گرش از لطف دوا نیز فرستد شاید

7 حالیا مادر ایام جهان حامله ایست تا ببینیم که دیگر چه از او می زاید

عکس نوشته
کامنت
comment