- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کردگارم مگر از غیب دری بگشاید رهی از لطف به کوی تو مرا بنماید
2 هست امید من دلخسته که لطف و کرمش گره از کار فروبسته ما بگشاید
3 پیش از این در ظلمات شب هجرم بکشد بو که خورشید وصال تو رخی بنماید
4 از جفایی که فلک کرد بدین خسته دلم عقل سرگشته سرانگشت تحیر خاید
5 خاطر از تیغ جفای تو چنان مجروحست که ورا مرهمی از لطف خدا می باید
6 گر کسی درد نهد بر دل مسکین کسی گرش از لطف دوا نیز فرستد شاید
7 حالیا مادر ایام جهان حامله ایست تا ببینیم که دیگر چه از او می زاید