- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هوشم به نگاهی برد، جانانه چنین باید یک جرعه خرابم کرد، پیمانه چنین باید
2 تا کرد بنا عشقت، افسانهٔ هجران را در خواب فنا رفتم، افسانه چنین باید
3 از بس که غبار غم، از سینه بشد رُفته تا زانوی دل گرد است، این خانه چنین باید
4 بیگانه به دور من، رخساره کند پنهان رنجش نتوان کردن، بیگانه چنین باید
5 نادیده جمال او، مهرش ز دلم سر زد ناکاشته می روید، این دانه چنین باید
6 می بینم و می جویم، می چینم و می ریزم می خندم و می گریم، دیوانه چنین باید
7 در خون، جگرعرفی، می غلتد و می سوزد در آتش خود رقصد، پروانه چنین باید