سازم قدم ز دیده و آیم بسوی از هلالی جغتایی غزل 344

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

سازم قدم ز دیده و آیم بسوی تو

1 سازم قدم ز دیده و آیم بسوی تو تا هر قدم بدیده کشم خاک کوی تو

2 روی تو خوب و خوی تو بد، آه! چون کنم؟ ای کاش! همچو روی تو می بود خوی تو

3 منما جمال خویش بهر کج نظر، که نیست چشم بدان مناسب روی نکوی تو

4 جان و دل آرزوی وصال تو کرده اند من نیز کرده با دل و جان آرزوی تو

5 چون من هلاک روی توام، رخ ز من متاب بگذار تا: هلاک شوم پیش روی تو

6 ای دل، ز دیده گریه شادی طمع مدار کین آب رفته باز نیاید بجوی تو

7 ساقی، مران ز مجلس خویشم، که خو گرفت دستم بجام باده و چشمم بروی تو

8 گفتی: کنم هلالی دیوانه را علاج ای من غلام سلسله مشک بوی تو

9 از لطف گفته ای که: هلالی غلام ماست ای من غلام لطف چنین گفتگوی تو

عکس نوشته
کامنت
comment