-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سازم قدم ز دیده و آیم بسوی تو تا هر قدم بدیده کشم خاک کوی تو
2 روی تو خوب و خوی تو بد، آه! چون کنم؟ ای کاش! همچو روی تو می بود خوی تو
3 منما جمال خویش بهر کج نظر، که نیست چشم بدان مناسب روی نکوی تو
4 جان و دل آرزوی وصال تو کرده اند من نیز کرده با دل و جان آرزوی تو
5 چون من هلاک روی توام، رخ ز من متاب بگذار تا: هلاک شوم پیش روی تو
6 ای دل، ز دیده گریه شادی طمع مدار کین آب رفته باز نیاید بجوی تو
7 ساقی، مران ز مجلس خویشم، که خو گرفت دستم بجام باده و چشمم بروی تو
8 گفتی: کنم هلالی دیوانه را علاج ای من غلام سلسله مشک بوی تو
9 از لطف گفته ای که: هلالی غلام ماست ای من غلام لطف چنین گفتگوی تو