1 پرسم لغزی ای شده فاش از تو هنر فکری کن و جهدی کن و بیرون آور
2 آنچیست که چون بر شمری مجموعش نصفش نبود ز عشر او افزونتر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صبح سعادت از افق خرمی دمید ساقی بیار باده که وقت طرب رسید
2 خیز آتش گداخته در آب بسته ریز یعنی که آبگینه ملون کن از نبید
1 دهم شب از مه ذوالحجه بود اول شام گذشته هفتصد و پنجاه و چهار ز سال
2 که نامدار جهان پهلوان علی خواجه نهاد روی بدرگاه ایزد متعال
1 نگارینا نمیشاید ترا گفتن برخ ماهی که در حسنت کسی همتا ندید از ماه تا ماهی
2 ز نور روی تو خورشید اگر نه ذره ئی بودی برین پیروزه او رنگش مسلم کی شدی شاهی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به