باطنم را روشنی از عشق از جویای تبریزی غزل 430

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

باطنم را روشنی از عشق بی اندازه شد

1 باطنم را روشنی از عشق بی اندازه شد داغ دل چون ماه از پهلوی مهرت تازه شد

2 می شود حاصل تمامی بعد تحصیل کمال خط کتاب حسن او را رشتهٔ شیرازه شد

3 گرنه از می تیغ او را آبگیری کرده اند همچو گل زخمم چرا لبریز از خمیازه شد

4 همچو آن شمعی که روشن گردد از شمع دگر بر تنم هر داغ از پهلوی داغی تازه شد

5 هیچ رنگی برنتابد از لطافت حسن او نکهت گل می تواند بر عذارش غازه شد

6 دور ازو چون غنچهٔ پنهان میان لاله زار دل مرا جویا نهان در داغ بی اندازه شد

عکس نوشته
کامنت
comment