-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خونم بتی ریخت کش داده بی چون مژگان خون ریز در ریزش خون
2 بی باده دیدی چشمان سرمست بی می شنیدی لبهای میگون
3 در عهد زلفش یک جمع شیدا در دور چشمش یک شهر مفتون
4 چشم و لب او هر سو گرفتهست شهری به نیرنگ، خلقی به افسون
5 خوبان نشینند در خانه از شرم هر گه که آید از خانه بیرون
6 دل برده از من سروی که دارد بالای دلکش، رفتار موزون
7 خون از دل من هر شب روان است تا طرهاش داشت قصد شبیخون
8 هر لحظه گردد در ملک خوبی حسن تو بیحد، عشق من افزون
9 کاری که او کرد با من فروغی هرگز نکردهست لیلی به مجنون