حیرانی من محرم آن روی چو از حزین لاهیجی غزل 283

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حیرانی من محرم آن روی چو ماه است

1 حیرانی من محرم آن روی چو ماه است این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است

2 رونق ده حسن است فراوانی عاشق آرایش رخساره ی شه، گرد سپاه است

3 دل خانه تهی کرده ز خود، تا تو درآیی چون حلقه ی در، دیده ی ما چشم به راه است

4 شاید که اثر شانه زند، زلف اجابت تا پارهٔ دل در شکن طرهٔ آه است

5 تهمت به اجل بسته عبث مفتی ملت بر محضر جانبازی ما عشق گواه است

6 صیاد مرا دیده ی من حلقه ی دامی ست مژگان تماشا نگهان، مهر گیاه است

7 جایی که دهد پیر مغان جام صبوحی عذریست تو را توبه، که بدتر ز گناه است

8 در دامن عزلت بشکن پای طلب را غربال صفت عرصه ی گیتی همه چاه است

9 غم بار گشاید چو به سر وقت من آید در ره گذرد هر که، دلم قافله گاه است

10 تلخی کش پیمانه ی مرد افکن عمرم هر مو به تن خستهٔ من مار سیاه است

11 چون شمع دل و دیده کدام است حزین را چشم و دل عاشق همه اشک و همه آه است

عکس نوشته
کامنت
comment