- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خون دلم چو از سر مژگان فرو چکید صاف نشاط از آن لب خندان فرو چکید
2 آبی که خورده بود دل از دیدن تو دوش امروز اشک گشت و ز مژگان فرو چکید
3 در گلشنی که سرو تو رنگ خرام ریخت خوناب ناله از لب مژگان فروچکید
4 می خوردی و زلال طراوت زعارضت چون اشک اهل درد به دامان فروچکید
5 بر تن گریست بی تو ز بس مو بمو مرا چون شمع اشک من زگریبان فروچکید
6 نام خداچو صاف صبوحی به لب نهاد طوفان رنگ زان رخ رخشان فرو چکید
7 از آه دردناک من امروز چرخ را خون شفق زگوشهٔ دامان فروچکید
8 جویا به کام تلخی هجران چشیده ام آب نبات زان لب خندان فروچکید