1 دل شکسته من آهش ار اثر دارد دعاکنم که خدایش شکسته‌تر دارد

2 ز سیم اشک و زر چهره‌ام توان دانست که شهر عشق گدایان معتبر دارد

3 مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا تو عشق بین که مرا میر بحر و بر دارد

4 دلم به زلف تو آهی کشید و جانم سوخت درست شدکه به شب آه دل اثر دارد

5 به چشم سرمه کشد یارب این بلای سیاه ز بهر مردم مسکین چه در نظر دارد

6 بدین امید دلم در رهت به خاک افتاد که خم شود سر زلفت ز خاک بر دارد

7 چنین که زلف تو از ناز سر فکنده به پیش محققست که بس فتنه زیر سر دارد

8 سخن ز سنبل و نرگس مگوی قاآنی که زلف و چشم بتان حالت دگر دارد