- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل من بار جنایه تو نه تنها بکشد داغ جور و ستمت هر دو به یک جا بکشد
2 جان به یک سر نکند با سر شمشیر تو قطع که چو زلفت بقدمهای تو سرها بکشد
3 خوش بود تیر تو بر سینه ولی آن خوش نیست که کماندار تو باز آبدش از ما بکشد
4 نرسد بر نو به چارده بر گوشه بام گر ز خورشید رخی سر به ثریا بکشد
5 این همه بار جفا عاشق از آن کرد قبول که درین واقعه خود را بکشد با بکشد
6 قلم صنع کند رقص و سراندازیها دست قدرت گر از آن صورت زیبا بکشد
7 می کنند ناله و آه از دل غمدیده کمال هر که شد عاشق روی تو ازینها بکشد