دلم، که شکوه ز بیداد دلبری از آذر بیگدلی غزل 56

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛

1 دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛ ستمکشی است که یار ستمگری دارد

2 بآن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد؛ که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد!

3 ز شوق، دل چو کبوتر طپد بسینه مگر سراغ نامه ببال کبوتری دارد؟!

4 شکایت از ستمت کی کنم؟ که بسته لبم شکایتی که ز جور تو دیگری دارد!

5 چه خواجه یی تو؟ که هر بنده یی که مینگرم بغیر بنده ی تو بنده پروری دارد!

6 گرفت مهر تو تا جای در دلم، گفتم که: بشکنم صدفی را که گوهری دارد!

7 براه عشق تو، گم گشت آذر، این راهی است که هر که گم شود، امید رهبری دارد

عکس نوشته
کامنت
comment