- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛ ستمکشی است که یار ستمگری دارد
2 بآن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد؛ که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد!
3 ز شوق، دل چو کبوتر طپد بسینه مگر سراغ نامه ببال کبوتری دارد؟!
4 شکایت از ستمت کی کنم؟ که بسته لبم شکایتی که ز جور تو دیگری دارد!
5 چه خواجه یی تو؟ که هر بنده یی که مینگرم بغیر بنده ی تو بنده پروری دارد!
6 گرفت مهر تو تا جای در دلم، گفتم که: بشکنم صدفی را که گوهری دارد!
7 براه عشق تو، گم گشت آذر، این راهی است که هر که گم شود، امید رهبری دارد