دل ز دستم به طلبکاری یاری از کمال خجندی غزل 150

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دل ز دستم به طلبکاری یاری رفتست

1 دل ز دستم به طلبکاری یاری رفتست دیر خواهد به من آمد و به کاری رفتست

2 هر قراری که به دل دارم ازو خواهد رفت که به دلدارم ازین گونه فراری رفتست

3 رفت در کوی تو صد جان گرفتار به باد تا به باد از گره زلف تو تاری رفتست

4 با خیال خط مشکین دهن تنگ توأم کی شود دیده چو در دیده غباری رفتست

5 هر کجا زلف کشان رفت برای گفتند گنج رشت برین راه که باری رفتست

6 همه را کشت بزاری و پس از خاک شدن نشنیدیم که من را به مزاری رفتست

7 اگر از ضعف نیارد بر او رفت کمال بر درش هر سحری ناله زاری رفتست

عکس نوشته
کامنت
comment