1 دوش ار چه دلم ز درد هجران پر بود اندیشه من درازی شب بفزود
2 سودا زده می شدم و لیکن دم صبح در کار خلاصم ید بیضا بنمود
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
1 می درفگن به جام که مست شبانهایم ما را سهگانه ده که درین ره یگانهایم
2 زان جام آبگینه به رغم زمانه زود آبی بده که تشنه به خون زمانهایم
1 شش جهت ملک را کار یکی در ده است کز پس هفتم قران ملک به دست شه است
2 مادر هفت آسمان گر چه همه فتنه زاد تا به مراد دلش حامله شد نه مه است