1 دلم به سینه ز ننگ سخنوری خون شد نیم غلام کسی، نامم از چه موزون شد؟
2 چه قسمت است ندانم ز روزگار مرا که تا شراب فرو رفت از لبم، خون شد
3 غم زمانه چو سرمایه ی کریمان است هر آن قدر که کسی بیش خورد، افزون شد
4 نبود داخل عیش و نشاط هرگز عشق به دور ماست که الماس جزو معجون شد
5 رسید کار به جایی ز عاشقی ما را که در قبیله ی ما هرکه بود، مجنون شد
6 سلیم در خم آن زلف، دل قرار گرفت خبر ندارم دیگر که کار او چون شد