دلم، تاب تغافل، طاقت آزار از آذر بیگدلی غزل 53

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد؛

1 دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد؛ ننالد زیر تیغت، صبر این مقدار هم دارد

2 ز حرف دوستی افتادم از چشمش، عجب دارم؛ که این رنجش که از من غیر دارد، یار هم دارد!

3 دل از آه طبیبم شاد شد، کش سوخت بر من دل؛ ندانستم که غیر از من دگر بیمار هم دارد

4 برآمد گل، نخواهم شد ز باغ ای باغبان؛ گیرم درش بستی، نه آخر رخنه ی دیوار هم دارد؟!

5 بر آن در، غیر را یکبار دیدم، مردم از غیرت؛ ندانستم نهان از من بخلوت یار هم دارد

6 دلم را برد و آمد تیغ بر کف باز پنداری که جز دلبردن آن بیرحم دیگر کار هم دارد

7 ز من رنجید اگر نازک دلش آذر! ازو هرگز نمیرنجم، چو دانم رنجش از اغیار هم دارد

عکس نوشته
کامنت
comment