- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد؛ ننالد زیر تیغت، صبر این مقدار هم دارد
2 ز حرف دوستی افتادم از چشمش، عجب دارم؛ که این رنجش که از من غیر دارد، یار هم دارد!
3 دل از آه طبیبم شاد شد، کش سوخت بر من دل؛ ندانستم که غیر از من دگر بیمار هم دارد
4 برآمد گل، نخواهم شد ز باغ ای باغبان؛ گیرم درش بستی، نه آخر رخنه ی دیوار هم دارد؟!
5 بر آن در، غیر را یکبار دیدم، مردم از غیرت؛ ندانستم نهان از من بخلوت یار هم دارد
6 دلم را برد و آمد تیغ بر کف باز پنداری که جز دلبردن آن بیرحم دیگر کار هم دارد
7 ز من رنجید اگر نازک دلش آذر! ازو هرگز نمیرنجم، چو دانم رنجش از اغیار هم دارد