دل از مهر می و معشوقم آسان از جویای تبریزی غزل 670

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد

1 دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد دلی هرگز کس آسان از سر جان بر نمی خیزد

2 کنم زنجیر خالی از در پرپیچ و تاب خود چو من دیوانه ای در روزگاران بر نمی خیزد

3 چنان افتاده ایم از پا که فردای قیامت هم غبار از تربت ما خاکساران بر نمی خیزد

4 دلی سالم نجست از صیدگاه ترک چشم او بلی افتادهٔ آن تیر مژگان بر نمی خیزد

5 ز بس خاکش سریشم اختلاط افتاده با سرها جبین از سجدهٔ درگاه جانان بر نمی خیزد

عکس نوشته
کامنت
comment