- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد دلی هرگز کس آسان از سر جان بر نمی خیزد
2 کنم زنجیر خالی از در پرپیچ و تاب خود چو من دیوانه ای در روزگاران بر نمی خیزد
3 چنان افتاده ایم از پا که فردای قیامت هم غبار از تربت ما خاکساران بر نمی خیزد
4 دلی سالم نجست از صیدگاه ترک چشم او بلی افتادهٔ آن تیر مژگان بر نمی خیزد
5 ز بس خاکش سریشم اختلاط افتاده با سرها جبین از سجدهٔ درگاه جانان بر نمی خیزد