دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند از رهی معیری غزل 7

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند

1 دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند

2 نه ز پای می‌نشیند نه قرار می‌پذیرد دل آتشین من بین که به موج آب ماند

3 ز شب سیه چه نالم؟ که فروغ صبح رویت به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند

4 نفس حیات بخشت به هوای بامدادی لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند

5 نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما که بر آسمان نبینی اثر از شهاب ماند

6 رهی از امید باطل ره آرزو چه پویی؟ که سراب زندگانی به خیال و خواب ماند

عکس نوشته
کامنت
comment