1 دل من ناله ز شوق تو پر آشوب کند غنچه ی ما چو جرس زمزمه را خوب کند
2 گر زند شعله دم از پرتو او، غیرت حسن همچو منصور سرش را به سر چوب کند
3 نه ز فرزندی او، از اثر معشوقی ست ماه کنعانی اگر ناز به یعقوب کند
4 ریزه ی شیشه ی دل بر سر هم می ریزد کوچه ی زلف ترا شانه چو جاروب کند
5 می کنند آنچه حسودان به من از صبر، سلیم کرم هرگز نتواند که به ایوب کند