دلم چو شمع همه عمر میهمان از سلیم تهرانی غزل 262

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

دلم چو شمع همه عمر میهمان خود است

1 دلم چو شمع همه عمر میهمان خود است چو قرعه چشم همایم بر استخوان خود است

2 ز نسبت دگری نیست سربلندی ما سر شهید تو چون لاله بر سنان خود است

3 قرینه نیست در آوارگی مرا که مدام مسافرم من و عنقا در آشیان خود است

4 قبول نیست فلک، برگرفته ی او را غبار چون ز زمین خاست، آسمان خود است

5 ز دیگری چه کنی شکوه بی سبب منصور! طناب دار تو از پنبه ی دکان خود است

6 به عشق دم ز علایق مزن، چه نادانی که با اجل همه سوگند او به جان خود است

7 چه غم ز فتنه ی محشر شهید عشق ترا چو شیر مست که در خواب، پاسبان خود است

8 سلیم را که فلک بود در عنان، اکنون دوان به راه تو چون برق در عنان خود است

عکس نوشته
کامنت
comment