- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل صد پاره ام از لعل تو خونست دگر هر دم از رهگذر دیده برونست دگر
2 دل مجنون که دران زلف شد ای باد صبا گو که در حلقه آن سلسله چونست دگر
3 ز سر نو مگر آراسته مشاطه صنع که رخت چون مه و خط غالیه گونست دگر
4 آن پری عشوه کنان جام میم داد به دست در سرم آتش مستی و جنونست دگر
5 دل که پیرانه دم از بازوی تقوی میزد در کف عشق یکی طفل زبونست دگر
6 رسته بودم ز غم عشق چو یار آمد وای کان غمم از حد و اندازه فزونست دگر
7 ای طبیب از سر فانی مگذر زانکه ز هجر ضعف بیرونش باندوه درونست دگر