دل به غم تو بسته ام و از جهان ملک خاتون غزل 911

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دل به غم تو بسته ام و از همه خلق رسته ام

1 دل به غم تو بسته ام و از همه خلق رسته ام چون سر زلف خویشتن چند کنی شکسته ام

2 یاد من آر از کرم زآنکه به یاد وصل تو شاد نگشت خاطرم تا به غمت نشسته ام

3 تا به غمت نشسته ام ای بت دلربای من رشته مهر و دوستی از همه کس گسسته ام

4 گر ز کمان ابروان تیر جفا گشاده ای دیده گشاده بر رخت دل به جفات بسته ام

5 پرده برافکن از رخت تا نظری ببینمت پرده برافکن از رخت تا نظری ببینمت

6 چند کشم جفای تو چند برم عنای تو دست خود از وفای تو و از دل خویش بسته ام

7 رحم کن ای حبیب من لطف کن ای طبیب من شربتی از لبم بده کز تو عظیم خسته ام

8 جان و جهان و صبر و دل در سر کار عشق شد با همه درد دل کنون از غم تو نرسته ام

عکس نوشته
کامنت
comment