دل من بیئو دگر دیده بینا از کمال خجندی غزل 410

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دل من بیئو دگر دیده بینا چه کند

1 دل من بیئو دگر دیده بینا چه کند دیده بی منظر خوب تو نماشا چه کند

2 زان لبمه می ندهد دل که نظر بر گیرم چشم صوفی نشود سیر ز حلوا چه کند

3 داغ و دردی که رسه از تو مرا حق دل است دل حق خود نکند از تو تقاضا چه کند

4 عاشق از شوق جمال تو چو گل جامه جان حالیا کرد بصد پاره دگر تا چه کند

5 پارسا از ورع و زهد قبول تو نیافت تا عنایت نبود فائده اینها چه کند

6 بار بیجرم گرفتم همه را کشت امروز هیچ با خود نکند فکر که فردا چه کند

7 کرده از هر طرفی درد و بلاقصد کمال در میان همه مسکین تن تنها چه کند

عکس نوشته
کامنت
comment