دلم به ماه تمام از رخت عبارت کرد از جامی غزل 111

دلم به ماه تمام از رخت عبارت کرد

1 دلم به ماه تمام از رخت عبارت کرد هلال گفت و به ابروی تو اشارت کرد

2 غلام نرگس مستانه توام که نگاه به تاج حشمت شاه از سر حقارت کرد

3 رسید از تو به دلخستگان بشارت قتل چه عیشها که دل از ذوق این بشارت کرد

4 خیال غبغب تو از شراب کافوری ز جان سوخته تسکین صد حرارت کرد

5 خراب بود کهن کاخ عیش ساقی دور ز لای خمکده تجدید این عمارت کرد

6 هزار مشعله نور دید سر به فلک کسی که کشته مهر تو را زیارت کرد

7 رسید لشکر عشق توأم به ملک وجود ز علم و فضل و ادب هرچه یافت غارت کرد

8 خرید سفله به علم و عمل بهشت نه دوست زهی خسارت طبعی که این تجارت کرد

9 نشد نشیمن جامی حریم میکده مفت به نقد و نسیه دنیا و دین اجارت کرد

عکس نوشته
کامنت
comment