1 دلم جز دوست منظوری ندارد که سینا جز زحق نوری ندارد
2 بهشتت را مخوان اوصاف زاهد که چون غلمان من حوری ندارد
3 نباشد نام تو گر ذکر صوفی سماعش ذوق مذکوری ندارد
4 چه تأثیر است اندر ساحت عشق که شاهین تاب عصفوری ندارد
5 چه بیمار است چشم دلفریبت که هرگز فکر رنجوری ندارد
6 مگر بخشی زرحمت بر دل زار که آشفته زرو زوری ندارد
7 مخوانش دل که دلداری نخواهد نظر نبود که منظوری ندارد
8 نداند قیمت نوش عسل را که تاب نیش زنبوری ندارد
9 مران درویش خود شاها که گویند سلیمان میل با موری ندارد
10 سزای دار باشد یارب آن سر که از عشق علی شوری ندارد