دل من در طلبکاری وصل از جهان ملک خاتون غزل 599

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دل من در طلبکاری وصل تو به جان آمد

1 دل من در طلبکاری وصل تو به جان آمد ز دست جورت ای دلبر جهانی در فغان آمد

2 ز جورت گفتم ای دل ترک مهرش کن مکش خواری جوابم داد و گفت آری به دل گر بر توان آمد

3 چو چشم مست خون خوارش خطا کرد از جفا بر من اشارت کرد بر ابرو و دردم در کمان آمد

4 هر آن تیری که بگشود او ز شست و غمزه و ابرو چو دیدم ناگه از هر سو به جان ناتوان آمد

5 ز یادت در همه عمرم نگشتم یک زمان خالی زمانی مهربانی کن که از غم دل به جان آمد

6 جهان را جز غم رویت نباشد در جهان کاری تو گویی از برای مهر رویت در جهان آمد

عکس نوشته
کامنت
comment