دلم، پیش لبت، با جان شیرین از هلالی جغتایی غزل 128

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد

1 دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد خدا را، چاره دل کن، که این مسکین بجان آمد

2 بیا، ای سرو، گلزار جوانی را غنیمت دان که خواهد نوبهار حسن را روزی خزان آمد

3 ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟ بسوی عاشقان هم گاه گاهی میتوان آمد

4 حیاتی یافتم از وعده قتلش، بحمد الله! که ما را هر چه در دل بود او را بر زبان آمد

5 سر زلفت ز بالا بر زمین افتاد و خوشحالم که بهر خاکساران آیتی از آسمان آمد

6 ملولم از غم دوران، سبک دوشی کن، ای ساقی ببر این کوه محنت را، که بر دلها گران آمد

7 کمند زلف لیلی میکشد از ذوق مجنون را که از شهر عدم بیخود بصحرای جهان آمد

8 بامیدی که در پای سگانت جان برافشاند هلالی، نقد جان در آستین، بر آستان آمد

عکس نوشته
کامنت
comment