-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم به چشم تو آمد به دودمان سیاه حذر نکرد همانا ز خان و مان سیاه
2 ز قید زلف تو پرهیز می کند دل من چنانکه مار گزیده ز ریسمان سیاه
3 زبان برید قلم راز من هویدا کرد سرش بریده که در من کشد زبان سیاه
4 فغان که صومعه گیران دورنگ و زّراقند به درعه های سفید و به طیلسان سیاه
5 شبی دراز به باید که من بپردازم شکایت سر زلف تو با شبان سیاه
6 چو خط سبز تو بگرفت طرف چشمه نوش خضر به آب حیات امد از مکان سیاه
7 نشان خال تو بر دل نگاشت ابن حسام که هرگزش مرواد از دل آن نشان سیاه