دل مرا در پیری از قهر الهی از جویای تبریزی غزل 493

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

دل مرا در پیری از قهر الهی می‌تپد

1 دل مرا در پیری از قهر الهی می‌تپد تا قدم قلاب شد تن همچو ماهی می‌تپد

2 عشق زور آورد و تن خواهی نخواهی می‌تپد دل ز قلاب محبت همچو ماهی می‌تپد

3 یاد حسن شعله‌ناک آتش‌افروز دلت بی‌تو در چشمم سپندآسا سیاهی می‌تپد

4 نسترن زار بناگوشی به یادم آورد در برم دل از نسیم صبحگاهی می‌تپد

5 بسکه از تیغش دم آب دگر را تشنه است زخم بر اندام من مانند ماهی می‌تپد

6 چون دل از شوق کنارم در شب بیداد او تا نگردیده است اشک از دیده راهی می‌تپد

7 در هوای گرم سیر عشق آسایش مجوی موج بحر از تشنگی اینجا چو ماهی می‌تپد

8 در حریم رحمتش غیر از گنه را بار نیست چون گنهکاران دلم بر بی‌گناهی می‌تپد

9 زین گنه جویا که رفتم از حریم خاطرش چون دلم دایم زبان عذرخواهی می‌تپد

عکس نوشته
کامنت
comment