جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون
جهان ملک خاتون

سر من در غم سودای تو از جهان ملک خاتون غزل 212

غزل 212 ام از 1809 غزلیات

سر من در غم سودای تو بی سامانست

1 سر من در غم سودای تو بی سامانست درد من در غم هجران تو بی درمانست

2 دل اگر بردی و بازم ندهی نیست عجب کار دل سهل بود لیک سخن در جانست

3 گر به وصلم بنوازی چه شود ای دلبر سایه ی لطف عمیم تو به بسیارانست

4 تو به خواب خوش و فارغ ز دل سوختگان که همه شب به سر کوی تو صد افغانست

5 بار بسیار از ایام مرا هست به دل لیک بار غم هجر تو مرا بار آنست

6 گرچه در پیش دلم عشق تو بس جان سوزست مشکل آنست که پیشت غم ما آسانست

7 خبرت نیست نگارا تو که از شدّت هجر خون دل در غمت از دیده ی ما بارانست

8 ز جفای تو شدم گرد جهان سرگردان تو وفا کن که وفا عادت دلدارانست

9 چه غمت گر چو من و صد نبود در عالم زآنکه با هجر رخت ساخته، غمخوارانست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر سر من در غم سودای تو بی سامانست

شاعر شعر سر من در غم سودای تو بی سامانست چه کسی است ؟

شاعر شعر سر من در غم سودای تو بی سامانست جهان ملک خاتون می باشد.

شعر سر من در غم سودای تو بی سامانست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر سر من در غم سودای تو بی سامانست چیست ؟

قالب شعر سر من در غم سودای تو بی سامانست غزل است

مضمون اصلی شعر سر من در غم سودای تو بی سامانست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر